مثل گيسويي که باد آن را پريشان مي کند
هر دلي را روزگاري عشق ويران مي کند
ناگهان مي آيد و در سينه مي لرزد دلم
هرچه جز ياد تو را با خاک يکسان مي کند
با من از اين هم دلت بي اعتناتر خواست ، باش
موج را برخورد صخره کِي پشيمان ميکند ؟
مثل مادر عاشق از روز ازل حسرت کِش است
هرکسي او را به زخمي تازه مهمان مي کند
اشک مي فهمد غم افتاده اي مثل مرا
نظرات شما عزیزان:
